شرح گزاره هاي نامه 53 نهج البلاغه
اهداف و وظايف حکومت ها
شرح گزاره هاي نامه 53 نهج البلاغه
وظايف کلان
« هذَا مَا أمَرَ بِهِ أمَرَ بِهِ عَبدُاللهِ عَلِيٌ أمِيرُ المُومِنينَ مَالِکَ بنَ الحَارِثِ الأشتَرَ فِي عَهدِهِ إِلَيهِ حِينَ وَلَّاهُ مِصرَ. جِبَايَةَ خَرَاجِهَا، وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا، وَ استِصلَاحَ أهلِهَا، وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا. »اين آيين نامه اي است از بنده ي خدا، علي اميرمؤمنان به مالک اشتر پسر حارث، در پيمان نامه ي خويش با او، هنگامي که وي را بر مصر سرپرست نمود. به منظور گردآوردن ماليات ها، و پيکار کردن با دشمنان آن جا، و به سامان رسانيدن مردمان، و آباد کردن شهرهاي آن.
لازمه ي مديريت صحيح مشخص بودن وظايف و مأموريت هاي کلان و پايبند بودن به آن در ميدان عمل و بيرون نرفتن از آن چارچوب است. از اين روست که امام علي (ع)، عهدنامه ي مالک اشتر را با بيان وظايف و مأموريت هاي کلان مالک اشتر آغاز کرده، و آن ها را در چهار حوزه تعريف کرده است:
1. حوزه ي امور مالي ( جِبَايَةَ خَرَاجِهَا )
2. حوزه ي نظامي ( جِهَادَ عَدُوِّهَا )
3. حوزه ي اجتماعي - سياسي ( استِصلَاحَ أهلِهَا )
4. حوزه ي امور عمراني ( عِمَارَةَ بِلَادِهَا )
آگاهي کامل از وظايف و مأموريت هاي کلان - بدون آنکه در آنها ابهامي باشد - شرط حرکت درست است، چنان که امام (ع) در آموزه اي به کميل بن زياد فرموده است:
« مَا مِن حَرَکَةٍ إِلَّا وَ أنتَ مُحتَاجٌ فِيهَا إِلَي مَعرِفَةٍ. » (1)
هيچ حرکت و کاري نيست مگر آن که در آن به شناختي نيازمندي.
هر گونه ابهام و تاريکي در وظايف و مأموريت ها موجب اختلال در کارها، رفتارها و برنامه ها مي شود؛ و جز بر اساس وظايف و مأموريت هاي روشن و برنامه اي مدّون نمي توان به اهداف دست يافت؛ (2) به بيان امام علي (ع):
« فَإِنَّ العَامِلَ بِغَيرِ عِلمٍ کَالسَّائِرِ عَلَي غَيرِ طَرِيقٍ، فَلَا يَزِيدُهُ بُعدُهُ عَنِ الطَّرِيقِ الوَاضِحِ إِلَّا بُعدًا مِن حَاجَتِهِ. وَ العَامِلُ بِالعِلمِ کَالسَّائِرِ عَلَي الطَّرِيقِ الوَاضِحِ. فَليَنظُر نَاظِرٌ أسَائِرٌ هُوَ أم رَاجِعٌ. » (3)
بي گمان آن که نادانسته کاري کند، مانند کسي است که به بيراهه رود. هر چه در آن راه پيش رانَد، از مقصود خود دورتر مانَد؛ و آن که از روي دانش، کننده ي کار است، همچون رونده در راهِ آشکار است. پس نگرنده بايد بپايد که پيش مي رود يا پس مي آيد.
عمل کردن بدون برنامه ي مدّونِ روشن که در آن وظايف و مأموريت ها به خوبي تبيين شده باشد، به بيراهه رفتن است، که جز دوري از مقصد و تحميل هزينه هاي انساني و مالي، و خرابکاري، بهره اي به بار نخواهد آورد. از پيامبر اکرم (ص) روايت شده است که فرمود:
« مَن عَمِلَ عَلَي غَيرِ عِلمٍ، کَانَ مَا يُفسِدُ أکثَرَ مِمَّا يُصلِحُ. » (4)
کسي که بدون شناخت و دانش عمل کند، خراب کردنش بيش تر از درست کردن اوست.
وظيفه شناسي اقتضا دارد که هر مديري و مأموريت هاي اصلي خود را بشناسد و اهتمام خويش را بدان ها معطوف کند، و از پرداختن به امور بي ربط به حوزه ي وظايف و مأموريت هاي اصلي خود پرهيز نمايد. اميرمؤمنان علي (ع) در اين باره چنين رهنمود داده است:
« يُستَدَلُّ عَلَي إِدبَارِ الدُّوَلِ بِأربَعٍ: تَضيِيعِ الأصُولِ، وَ التَّمَسُّکِ بِالفَرُوعِ، وَ تَقدِيمِ الأرَاذِلِ، وَ تأخِيرِ الأفَاضِلِ. » (5)
چهار چيز نشانه ي به سر آمدن دولت هاست؛ فروگذاشتن اصول، و چسبيدن به فروغ، مقدّم داشتن فرومايگان، و عقب زدن مردمان با فضيلت و لايق.
اميرمؤمنان علي (ع) در اداره ي امور، گذشته از آن که وظايف و مأموريت هاي اصلي را مشخص مي نمود و از کارگزاران خود مي خواست که آن ها را به درستي پيگيري و اجرا نمايند، بر اين امر دقت مي ورزيد که آنان مشغول امور فرعي و بي ارتباط به وظايف و مأموريت هايشان نشود، چنان که وقتي کميل بن زياد در چنين اشتباهي فرو رفت، امام (ع) توبيخ نامه اي براي او فرستاد. ماجرا چنين بود که در دوراني که گروه هاي غارتگر معاويه به مناطق حکومت امام (ع) حمله مي کردند، کميل فرماندار امام بر « هِيت » (6) به جاي آن که در برابر دشمن بايستد و مأموريت هاي اصلي خود را دنبال کند و حوزه ي کارگزاري خويش را حفظ نمايد، از آن منطقه خارج شد و به « قَرقيسيا » (7) که تحت فرماندهي معاويه بود حمله برد و در واقع مسئوليت خود را رها کرد و به کاري پرداخت که در حوزه ي وظايفش نبود و نبايد چنان مي کرد، پس امام (ع) نامه اي به او نوشت و او را از اين گونه اقدامات به شدّت پرهيز داد: (8)
« أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ تَضْيِيعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّيَ، وَ تَکَلُّفَهُ مَا کُفِيَ، لَعَجْزٌ حَاضِرٌ، وَرَأْيٌ مُتَبَّرٌ، وَ إِنَّ تَعَاطِيَکَ الْغَارَةَ عَلَي أَهْلِ قِرْقِيسِيَا، وَ تَعْطِيلَکَ مَسَالِحَکَ الَّتي وَلَّيْنَاکَ ـ لَيْسَ بِهَا مَنْ يَمْنعُهَا، وَلاَ يَرُدُّ الْجَيْشَ عَنْهَا ـ لَرَأْيٌ شَعَاعٌ. فَقَدْ صِرْتَ جِسرْاً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِکَ عَلَي أَوْلِيَائِکَ، غَيْرَ شَدِيدِ الْمَنْکِبِ، وَ لاَ مَهِيبِ الْجَانِبِ، وَ لاَ سَادٍّ ثُغْرَةً، وَ لاَ کَاسرٍ لِعَدُوٍّ شَوْکَةً، وَ لاَ مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ، وَ لاَ مُجْزٍ عَنْ أَميِرِهِ. » (9)
امّا بعد، واگذاردن آدمي آن چه را به عهده دارد و عهده دار شدن وي کاري را که ديگري بايد گزارَد، ناتواني اي است آشکار و انديشه اي تباه و نابکار. دليري تو در غارت مردم قَرقيسيا و رها کردن مرزهايي که تو را بر آن گمارده ايم، و کسي در آن جا نيست که آن را نپايد، و سپاه دشمن را از آن دور نمايد، رأيي خطاست و انديشه اي نارسا. تو پلي شده اي تا از دشمنانت هر که خواهد از آن بگذرد و بر دوستانت غارت بَرَد. نه قدرتي داري که با تو بستيزند، نه از تو ترسند و از پيشت گريزند. نه مرزي را تواني بست، نه شوکت دشمن را تواني شکست. نه نياز مردم شهر را بر آوردن تواني، و نه تواني امير خود را راضي گرداني.
بنابراين در اداره ي امور نياز به مراقبتي جدّي است تا چارچوب وظايف کلان پاس داشته شود و اقداماتي خلاف آن صورت نگيرد.
وظايف خرد
« وَ لَيسَ يَخرُجُ الوَالِي مِن حَقِيقَةِ مَا ألزَمَهُ اللهُ مِن ذلِکَ إِلَّا بِالاِهتِمَامِ وَ الاِستِعَانَةِ بِاللهِ، وَ تَوطِينِ نَفسِهِ عَلَي لُزُومِ الحَقِّ، وَ الصَّبرِ عَلَيهِ فِيمَا خَفَّ عَلَيهِ أؤ ثَقُلَ. »و بدان که سرپرست از انجام دادن بايسته ي وظيفه اي که خدا بر گردن او گذاشته بر نيايد مگر با تلاش بسيار و ياري خواستن از خدا، و خود را وقف اجراي حق نمودن، و پايداري ورزيدن بر آن، چه بر او سبک افتد و چه سنگين.
در يک مديريت بسامان، در چارچوب وظايف کلان و مأموريت هاي اصلي، وظايف خرد، مشخص و روشن است، و همه چيز تعريف شده است؛ و آن چه پيش مي آيد و تعريف نشده است، بر اساس وظايف کلان و مأموريت هاي اصلي، و بر مبناي اصولي کلي، تعريف مي شود، و رعايت مي گردد؛ و تلاش مي شود که طبق تعريف در ميدان عمل تحقق يابد؛ که وظيفه شناسي در حوزه ي وظايف خرد اين گونه معنا نمي يابد؛ و امام علي (ع) در عهدنامه ي مالک اشتر، پس از بيان مجموعه اي از وظايف خرد، به او رهنمود داده است که براي به جا آوردن آن وظايف:
1. تلاش بسيار لازم است: « وَ لَيسَ يَخرُجُ الوَالِي مِن حَقِيقَةِ مَا ألزَمَهُ اللهُ مِن ذلکَ إِلَّا بِالاِهتِمَامِ »،
2. و ياري خواستن از خدا: « وَ الاِستِعَانَةِ بِهِ »،
3. و خود را وقف درست انجام دادن آن ها کردن: « وَ تَوطِينِ نَفسِهِ عَلَي لُزُومِ الحَقِّ. »،
4. و پايداري ورزيدن بر تمام وظايف، چه بر او سبک آيد و راحت، و چه سنگين باشد و دشوار، تا وظيفه شناسي در ميدان عمل خود را نشان دهد: « وَ الصَّبرِ عَلَيهِ فِيمَا خَفَّ عَلَيهِ أو ثَقُلَ. »
« ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفلَي مِن أهلِ الحَاجَةِ وَ المَسکَنَةِ الَّذِينَ يَحِقُّ رِفدُهُم وَ مَعُونَتَهُم. » (10)
آن گاه [ تو را آگاه مي کنم و توجّه مي دهم به ] طبقه ي فرودين [ اجتماع ]، يعني همان نيازمندان و مستمنداني که دهش و ياري رسانيدن بدانان حقّي است [ برگردن مسئولان ].
« ثُمَّ اللهَ اللهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفلي مِنَ الَّذينَ لَا حِيلَةَ لَهُم مِنَ المَسَاکِينَ وَ المُحتَاجِينَ، وَ أهلِ البُؤسَي وَ الزَّمنَي، فَإِنَّ فِي هذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعًا و مُعتَرًّا. وَ احفَظ لِلّهِ مَا استَحَفَظَکَ مِن حَقِّهِي فِيهِم، وَ اجعَل لَهُم قِسمًا مِن بَيتِ مَالِکَ، وَ قِسمًا مِن غَلَّاتِ صَوَافِي الإسلَامِ فِي کُلِّ بَلَدٍ، فَإِنَّ لِلأقصي مِنهُم مِثلَ الَّذِي لِلأدنَي. وَ کُلٌّ قَدِ استُرعِيتَ حَقَّهُ؛ فَلَا يَشغَلَنَّکَ عَنهُم بَطَرٌ. فَإِنَکَ لَا تُعذَرُ بِتَصيِيعِ التَّافِهِ لِإِحکَامِکَ الکَثيرَ المُهِمَّ. »
خداي را! خداي را! [ به نظر آر ] درباره طبقه ي فروديني که هيچ چاره اي ندارند؛ از جمله ي آنان مستمندان و نيازمندان و بينوايان و زمينگيران اند، که هم درخواست کننده در اين طبقه وجود دارد و هم نيازمندي که روي درخواست کردن ندارد. پس به خاطر خدا حقّ او را که پاسداري از آن را از تو خواسته است درباره ي اينان پاسدار، و سهمي از بيت المال ( اموال عمومي ) خود را، و سهمي هم از محصولات به دست آمده از زمين هاي خالصه ي دولتي را در هر شهري براي آنان بگذار؛ و بي گمان براي افراد دورترشان همان سهمي را بايد در نظر بگيري که براي نزديک ترانشان تعيين مي کني، و رعايت حقّ هر يک از تو خواسته شده است؛ پس مبادا سرمستي [ قدرت ] انديشه ي تو را از آنان بگرداند و به خود سرگرم سازد.
بي گمان بهانه ي تو که براي استوار گردانيدن کارهاي بسيار مهم، کارهاي کوچک و ناچيز را فروگذاشته اي، پذيرفته نمي شود.
« فَلَا تُشخِص هَمَّکَ عَنهُم، وَ لَا تُصَعِّر خَدَّکَ لَهُم، وَ تَفَقَّد أمُورَ مَن لَا يَصِلُ إِلَيکَ مِنهُم مِمَّن تَفتَحِمُهُ العُيُونُ، وَ تَحقِرُهُ الرِّجَالُ؛ فَفَرّغ لِأولئِکَ ثِقَتَکَ مِن أهلِ الخَشيَةِ وَ التَّوَاضُعِ، فَليَرفَع إِلَيکَ أمُورَهُم، ثُمَّ اعمَل فِيهِم بِالإِعذَارِ إِلَي اللهِ تَعَالي يَومَ تَلقَاهُ فَإِنَّ هؤُلَاءِ مِن بَينِ الرَّعِيَّةِ أحوَجُ إِلَي الإِنصَافِ مِن غَيرِهِم. » (11)
پس تلاش خود را در توجّه بدانان باز مگير، و روي خود را با خود بزرگ پنداري از آنان مگردان، و در جستجوي کارهاي کساني از اين مردم باش که دستشان به تو نمي رسد؛ از آن کسان که چشم ها به خُردي در آنان مي نگرند، و بزرگان کوچکشان مي شمرند. پس يکي از افراد مورد اطمينان خود را که خداترس و فروتن است، از هر وظيفه اي آزاد کن تا تنها به کار آنان بپردازد، و او بايد کارها [ ي مورد نيازشان و پيشرفت امور ] را به تو گزارش کند. سپس درباره ي ايشان چنان رفتار کن که روز ديدارت با خداي والا جايگاه، عذرت به درگاهش پذيرفته شود. زيرا از ميان شهروندان، اين گروه به داددهي از ديگران نياز بيش تري دارند.
« وَ تَعَهَّد أهلَ اليَتِيمِ وَ ذَوِي الرَّقَّةِ فِي السِّنِّ مِمَّن لَا حِيلَة لَهُ، وَ لَا يَنصِبُ لِلمَسألَةِ نَفسَهُ، وَ ذلِکَ عَلَي الوُلَاةِ ثَقِيلٌ. » (12)
کار يتيمان و کهنسالان نيازمندي را که چاره اي ندارند، و خود را براي تقاضايي در برابر ديگران برپا نمي دارند، بررسي کن و [ از ميان برداشتن نيازشان را ] بر عهده گير؛ و اين کار بر سرپرستان گران مي آيد.
مشخص است که امام (ع) تا چه اندازه در اين موضوع اهتمام دارد و با بيان وظايف جزئي، مسير به سامان آوردن و به رفاه رساندن طبقه ي فرودين را تبيين کرده است.
همچنين اميرمؤمنان علي (ع) به کارگزاران خود در رفتار با مردمان جزئي ترين ضوابط حاکم بر رفتار درست و مردمدارانه را مي آموخت، چنان که در بيان وظايف جزئي گردآوران زکات به اين امر پرداخته و اين گونه آموزش داده است:
« انْطَلِقْ عَلَي تَقْوَي اللهِ وَحْدَهُ لاَ شَرِيکَ لَهُ، وَ لاَ تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً، وَ لاَ تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ کَارِهاً، وَ لاَ تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَکثَرَ مِنْ حَقِّ اللهِ فِي مَالِهِ. » (13)
برو با پروا داشتن از خدا، که يگانه است و بي همتا. و مبادا مسلماني را به هراس اندازي و به زور و با ناخوشايندي بر [ زمين و خانه ي ] او بتازي، و بيش تر از حقّ خدا در دارايي اش را از او بگيري.
« فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَي الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ، ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّکِينَةِ وَ الْوَقَارِ، حَتَّي تَقوُمَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ، وَ لاَ تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّةِ لَهُمْ. » (14)
پس چون بر قبيله درآمدي، بر سرِ آبِ آنان فرود آي، بي آن که خود را در ميان خانه هايشان درآوري، سپس با آرامش و سنگيني به سوي ايشان برو، تا اين که در ميان آنان بايستي و بر ايشان درود بفرستي، و در خوشامدگويي بدانان، کوتاهي نکني.
امام حتّي نوع راه رفتن و ورود مأموران دولتي، و احترام کردن به مردمان را گوشزد کرده است تا رويارويي آنان با مردمان، با رعايت حقوق شکل گيرد آن گاه به مأموران آموخته است تا چگونه بر اين اساس سخن گويند و رفتار نمايند:
« ثُمَّ تَقُولَ: عِبَادَ اللهِ، أَرْسَلَنِي إِلَيْکُمْ وَلِيُّ اللهِ وَخَلِيفَتُهُ،لآخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ اللهِ فِي أَمْوَالِکُمْ، فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِکُمْ مِنْ حَقّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَي وَلِيِّهِ؟ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ: لاَ، فَلاَ تُرَاجِعْهُ، وَإِنْ أَنْعَمَ لَکَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخِيفَهُ أَوْ تُوعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ، فَخُذْ مَا أَعْطَاکَ مِنْ ذَهَب أَوْ فِضَّة، فَإنْ کَانَ لَهُ مَاشِيَةٌ أَوْ إِبِلٌ فَلاَ تَدْخُلْهَا إِلاَّ بِإِذْنِهِ، فَإِنَّ أَکْثَرَهَا لَهُ، فَإِذَا أَتَيْتَهَا فَلاَ تَدْخُلْ عَلَيْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّط عَلَيْهِ وَ لاَ عَنِيف بِهِ، وَ لاَ تُنَفِّرَنَّ بَهِيمَةً وَ لاَ تَسُوءَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا... » (15)
آن گاه مي گويي: بندگان خدا، مرا وليّ خدا و خليفه ي او به سوي شما فرستاده است تا حقّ خدا در دارايي هايتان را از شما بگيرم. آيا خدا را در دارايي هاي شما حقّي است تا آن را ادا سازيد و به وليّ او بپردازيد؟ پس اگر گوينده اي گفت: نه، بار ديگر از او مپرس! و اگر گوينده اي سبه تو آري گفت، به همراه او روانه شو، بي آن که او را بترساني، يا بيم دهي، يا با او به خشونت رفتار کني، يا کار را بر او سخت گرداني. پس هر چه از زر و سيم به تو داد، بگير. و اگر او را چارپايي ( گاو و گوسفندي ) يا شتراني است، جز به اجازه ي او ميان آن ها مرو، زيرا بيش تر آن رمه، او راست؛ و چون به رمه رسيدي، چونان کسي به ميانشان مرو که بر رمه چيرگي دارد يا خواهد که آن ها را بيازارد؛ و مبادا چارپايي را برماني يا آنها را بترساني؛ و مبادا در ميان چارپايان با صاحب آن ها بدرفتاري کني.
در اين جا امام (ع) به جزئيات رفتار با زکات دهندگان، و نيز چارپايان پرداخته و موارد زير را مشخص نموده است:
1. آزاد بودن اشخاص در پرداخت حقوق مالي خويش؛
2. پرهيز از هر گونه بدرفتاري؛
پرهيز از ترساندن،
پرهيز از بيم دادن،
پرهيز از خشونت ورزيدن،
پرهيز از در تنگنا قرار دادن؛
3. بي اجازه ي کسي وارد حريم و دارايي هاي او نشدن، هر چند که بخشي از آن دارايي ها، حق ديگران باشد؛
4. پرهيز از هر گونه بدرفتاري با چارپايان؛
پرهيز از چيره رفتار کردن،
پرهيز از آزار دادن،
پرهيز از رمانيدن،
پرهيز از ترسانيدن؛
5. پرهيز از بدرفتار کردن با صاحب چارپايان در ميان آن ها.
« وَ اصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَيْنِ، ثُمَّ خَيِّرْهُ، فَإِذَا اخْتَارَ فَلاَ تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَ. فَلاَ تَزَالُ کَذَلِکَ حَتَّي يَبْقَي مَا فِيهِ وَفَاءٌ لِحَقِّ اللهِ فِي مَالِهِ، فَاقْبِضْ حَقَّ اللهِ مِنْهُ. فَإِنِ اسْتَقَالَکَ فَأَقِلْهُ، ثُمَّ اخْلِطْهُمَا، ثُمَّ اصْنَعْ مِثْلَ الَّذِي صَنَعْتَ أَوَّلاً حَتَّي تَأْخُذَ حَقَّ اللهِ فِي مَالِهِ. وَ لاَ تَأْخُذَنَّ عَوْداً، وَ لاَ هَرِمةً، وَ لاَ مَکْسُورَةً، وَ لاَ مَهْلُوسَةً، وَ لاَ ذَاتَ عَوَارٍ . » (16)
آن چارپايان را دو بخش کن. آن گاه وي را [ در گزيدن يکي از آن دو بخش ] آزاد بگذار. پس هنگامي که يکي را برگزيد، کاري به آن بخش که برگزيده است نداشته باش، پس، بخش بازمانده را دو بخش کن، و باز هم او را [ در گزينش ] آزاد بگذار. پس هنگامي که برگزيد، به گزيده ي او کاري نداشته باش. پيوسته بدين کار ادامه بده تا آن اندازه بماند که مي توان حقّ خدا را در دارايي اش - هر چه هست - به دست آورد.
«و َلاَ تَأْمَنَنَّ عَلَيْهَا إِلاَّ مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ، رَافِقاً بِمَالِ الْمُسْلِمِينَ حَتَّي يُوَصِّلَهُ إِلَي وَلِيِّهِمْ فَيَقْسِمَهُ بَيْنَهُمْ، وَلاَ تُوَکِّلْ بِهَا إِلاَّ نَاصِحاً شَفِيقاً وَ أَمِيناً حَفِيظاً، غَيْرَ مُعَنِّفٍ وَ لاَ مُجْحِفٍ، وَ لاَ مُلْغِبٍ وَ لاَ مُتْعِبٍ. ثُمَّ احْدُرْ إِلَيْنَا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ، نُصَيِّرْهُ حَيْثُ أَمَرَ اللهُ بِهِ، فَإِذَا أَخذَهَا أَمِينُکَ فَأَوْعِزْ إِلَيْهِ أَلاَّ يَحُولَ بَيْنَ نَاقَةٍ وَ بَيْنَ فَصِيلِهَا، وَ لاَ يَمْصُرَ لَبَنَهَا فَيَضُرَّ ذَلِکَ بِوَلَيدِهَا، وَ لاَ يَجْهَدَنَّهَا رُکُوباً، وَلْيَعْدِلْ بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِي ذَلِکَ وَبَيْنَهَا، وَلْيُرَفِّهْ عَلَي اللاَّغِبِ، وَلْيَسْتَأْنِ بِالنَّقِبِ وَالظَّالِعِ. وَلْيُورِدْهَا مَا تَمُرُّ بِهِ مِنَ الْغُدُرِ، وَ لاَ يَعْدِلْ بِهَا عَنْ نَبْتِ الْأَرْضِ إِلَي جَوَادِّ الطُّرُقِ، وَ لْيُرَوِّحْهَا فِي السَّاعَاتِ، وَلْيُمْهِلْهَا عِنْدَ النِّطَافِ وَالْأَعْشَبابِ، حَتَّي تَأْتِيَنَا بِإِذْنِ اللهِ بُدَّناً مُنْقِيَاتٍ، غَيْرَ مُتْعَبَاتٍ وَ لاَ مَجْهُودَاتٍ، لِنَقْسِمَهَا عَلَي کِتَابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صَلَّي عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَإِنَّ ذَلِکَ أَعْظَمُ لِأَجْرِکَ، وَأَقْرَبُ لِرُشْدِکَ، إِنْ شَاءَ اللهُ. » (17)
[ براي آوردن آن چارپايان ] نيز فقط کسي را مي گماري که به دينداري او اطمينان داشته باشي، و به دارايي مسلمانان مهربان باشد تا آن را به سرپرست مسلمانان برساند، و او آن ها را در ميان آنان بخش کند. نيز [ براي آوردن و فرستادن آن چارپايان ] تنها به کسي اين کار را واگذار که نيکخواهي دلسوز باشد، و درستکاري نگاهبان، که نه بر آنان درشتي کند، و نه زيانشان رساند، و نه درمانده شان سازد، و نه خسته شان کند. آن گاه، هر چه در نزدت فراهم آمده است، هر چه زودتر به سوي ما سرازير گردان و بفرست تا آن را چنان که خدا فرمان داده بگردانيم. پس هنگامي که شخص امينِ تو آن ها را گرفت [ که بياورد ]، به او سفارش کن که ميان ماده شتر و کرّه ي شيرخوارش جدايي نيفکند، شيرش را همگي ندوشد که با آن کار به فرزندش زيان رساند، با سوار شدن، آن را به خستگي نيندازد، و بايد ميان آن ماده شتر و همانندهايش در سواري گرفتن به داد و عدالت رفتار کند. بر ستور وامانده در رفتار آسان گيرد، و با شتر سوده سُم و لنگ مدارا کند، و آن ها را آهسته براند. نيز بايد در گذشتن از آبگيرها، آن ها را بر سرِ آب ببرد، و از گياه زمين، به ميانه هاي خشک و بي گياهِ راه ها برنگرداند. بايد که ساعت ها آن ها را آسوده گذارد، و در کنار آب هاي اندک و گياهان بدان ها مهلت دهد که آن ها را به اذن خدا فربه و تنومند به نزد ما برساند، و نه رنج رسيده و سختي ديده، تا برابر فرمان کتاب خدا و سنّت پيامبرش - که درود خداوند بر او و خاندانش باد - آن ها را بخش کنيم؛ که با چنين روشي - اگر خدا بخواهد - پاداش تو را بسيار گردانَد، و به رستگاري ات نزديک تر رساند.
اين فرمان امام علي (ع) نمونه اي به تمام معنا گويا است که در مديريت چسان بايد وظايف جزئي روشن و تعريف شده باشد.
پي نوشت ها :
1- تحف العقول، ص 115.
2- دلالت دولت، ص 115.
3- نهج البلاغه، خطبه ي 154.
4- المحاسن، ج 1، ص 314؛ الکافي، ج 1، ص 44؛ تحف العقول، ص 33؛ أبوجعفر محمدبن ادريس الحلّي، السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي، مؤسّسة النشر الاسلامي، قم، 1410ق. ج 3، ص 644.
5- شرح غررالحکم، ج 6، صص 450-451؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 550 [« زَوَالُ الدُّوَلِ » آمده است ].
6- « هِيت » شهري بر کناره ي غربي فرات از نواحي بغداد بالاتر از شهر انبار که شهري بابرکت و داراي نخلستان هاي بسيار بوده است. معجم البلدان، ج 5، صص 420-421.
7- « قَرقيسيا » شهري در بلاد جزيره در منتهاي نهر خابور و رود فرات. معجم البلدان، ج 4، صص 328-329.
8- دلالت دولت، ص 76.
9- نهج البلاغه، نامه ي 61.
10- نهج البلاغه، نامه ي 53.
11- همان.
12- همان.
13- همان، نامه ي 25.
14- همان.
15- همان.
16- همان.
17- همان.
دلشاد تهراني، مصطفي؛ (1390)، رايت درايت: اخلاق مديريتي در عهدنامه ي مالک اشتر، تهران: انتشارات دريا، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}